که هیچکسی نخواهد توانست چنین خاطرات شیرینی را
برای بار دوم برایت باز گوید.
که هیچکسی نخواهد توانست چنین خاطرات شیرینی را
برای بار دوم برایت باز گوید.
چرا مرا شکستی ؟چرا؟
اشعاری برایت سرودم
که هیچ مجنونی نتوانست مهربانی و مظلومیت چهره ات را توصیف کند
چرا تنهایم گذاشتی ؟چرا؟
چهره پاک و معصومت را هزار بار بر روی ورق های باقی مانده وجودم نگاشتم
چرا این چنین کردی با من ؟چرا؟
زیباترین ستارگان آسمان را برایت چیدم.
خوشبو ترین گلهای سرخ را به پایت ریختم.
چرا این چنین شد؟چرا؟
من که بودم؟
که هستم به کجا دارم می روم؟
دلم فقط یه جزیره می خواد.چون به تنهایی عادت کردم.می خوام توی یه
جزیره باشم که سقفش آسمون باشه.دوست دارم وقتی دلم می گیره
سرمو رو شونه ی خاک بزارم.دوست دارم سکوت همدمم باشه
دوست دارم وقتی آسمون ابری می شه فقط من باشم و دلم و خدا
!!!دوست دارم زیر بارون اونقدر بمونم تا رنگ دلم عوض بشه
….شاید این طوری رنگ بد رنگ بی کسی رفت و دیگه برنگشت
خدایا تو دانی که در زندگانی چه کرده به من مهربانی من
خدایا تو دانی که این مهربانی شده دشمن جاودانی من
کسی که دلم را کشیده خدایا در اتش غم
نگفته که با او به غیر محبت چه کرده دلم
بلا دیدم از دل خطا دیدم از دل
نخواهم دلی را دل قابلی را که شد باعث نا توانی من
به عشقی اسیرم به دردی دچارم
که از محنت ان قراری ندارم
سیه شد از آن زندگانی من...............
راستی دوست جونیام تو ماه رمضون ما رو یادتون نره ها....التماس دعا